هر چند که بر پیکر ما تاخته اید
از جمجمه های ما بنا ساخته اید
هر چند ز خون پهلوانان امروز
مستانه به ضرب سکه پرداخته اید
هر چند که از رگ رگ ببریده ما
زنجیر طلا به گردن انداخته اید
هر چند که در باغ شقایق هامان
چونان علف هرز قد افراخته اید
غم نیست اگر به اشک ما طعنه زنید
تاریخ قبیله را چو نشناخته اید
اما به همان که رفت و نامد خبرش
سوگند که ای قوم هُبَل باخته اید
|
" و در افق دور، قدس است در اسارت شیطان
و تو ای جوانمرد
بگو که از کدامین قبیله ای؟ . . . "
شهید آوینی
|
خدایا ! این سرگشته وادی حیرت و این سرگردان وادی حسرت و این گمگشته وادی ضلالت را دریاب.
آنچنان کن که دیده اش جز تو نبیند، زبانش جز تو نگوید، نشانی جز تو نجوید.
هوایش کوی تو باشد، نشانش روی تو باشد، نگاهش سوی تو باشد. . .
این بنده ات غرق در گناه است، و در گرداب هوای نفس گرفتار است، در مرداب شهوت فرو رفته و در سیاه چال غفلت نشسته. . .
منتظر نوری از انوار معرفت و محبت توست.
اَلَلّهُمَّ غَیِّر سُوءَ حالِنا بِحُسنِ حالِکَ. . .
مرتضی
|
" ای شهید، ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای، دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب نجات ده. "
شهید آوینی
|